شعر
09 تیر 1397 توسط حميده حسني آشجردي
قامت بلند تاریخ
جاری تر از خورشیدی،
و سرسبزتر از بهار،
در آسمان نگاهت،
هزاران ستاره شکفته است.
خورشید، جرقه ای از نگاه توست
و دریا، قطره ای از سخاوتت.
تو، امتداد نوری
ذوالفقار، بی تو غریب است
و عدالت بی تو یتیم.
کودکان، هنوز هم چشم به راه تواند
تا صمیمیّت و نان را بین آنان تقسیم کنی.
آن گاه که به محراب ایستادی،
پرندگان به تو اقتدا کردند
و جویبار به آوای گرم تو دل سپرد.
تو، نماز عشق را در گوش نسیم زمزمه کردی
طنینِ صدای تنهایی تو،
از دل سرد چاه شکفت،
و با عواطفی چون شبنم
از سر انگشتان نخلستان
جاری شد.
بی تو،
درختان در سوگ نشستند
و نخل ها
خون گریستند.
سید محسن عظیمی